شازده کوچولو

1. آدم بزرگ ها همیشه نیاز به توضیح دارند!
2. آدم بزرگ ها همین طورند. نباید از ایشان رنجید. بچه ها باید نسبت به آدم بزرگ ها خیلی گذشت داشته باشند!
3. جای تاسف است که دوست فراموش شود. همه ی مردم که رفیق نداشته اند...
4. من یک روز چهل و سه بار غروب خورشید را دیدم!...تو که می دانی... آدم وقتی دلش زیاد گرفته باشد، غروب خورشید را دوست دارد...
5. گل ها ضعیفند...ساده دلند...و هرطور هست برای خود قوت قلبی دست و پا می کنند...خیال می کنند که با آن خارها ترسناک می شوند...
6. هرگز نباید به حرف گل ها گوش داد. فقط باید نگاهشان کرد و بوییدشان. گل من سیاره ی مرا معطر می کرد،اما من نمی دانستم چگونه باید از او لذت ببرم. می بایست درباره ی او از روی کردارش قضاوت می کردم نه از روی گفتارش. او دماغ مرا معطر می کرد و به دلم روشنی می بخشید. من هرگز نمی بایست از او بگریزم! می بایست از ورای حیله گری های ناشی از ضعف او، پی به مهر و عاطفه اش ببرم! وه که چه ضد و نقیضند این گل ها! ولی من بسیار خام تر از آن بودم که بدانم چگونه باید دوستش بدارم...
7. محاکمه ی خود از محاکمه ی دیگران دشوارتر است. تو اگر توانستی درباره ی خودت درست قضاوت کنی قاضی واقعی هستی...
8. وقتی بخواهند خود را زرنگ جلوه بدهند، چه بسا کمی دروغگو از آب در بیایند!...
9. هیچ معلوم نیست کجا می شود آدم ها را گیرشان آورد. باد ایشان را با خود می برد. آدم ها ریشه ندارند و از این جهت بسیار ناراحتند...
10. شازده کوچولو پرسید:
- پس آدم ها کجا هستند؟ آدم در بیابان احساس تنهایی می کند.
مار گفت:
- با آدم ها نیز آدم احساس تنهایی می کند...