ابله محله / كريستين بوبن / آشيان

خداوندا! ما را از شر کسانی که دوستمان دارند، محفوظ بدار!

#

- چه کسی گفته که من شما را دوست دارم؟

+ ولی تو مرا می بینی آلبن! مرا می بینی! وقتی آدم کسی را دوست نداشته باشد، نه در این سوی زندگی و نه در آن سو، اهمیتی ندارد... نمی تواند او را ببیند...

- شما چطور؟ شما مرا دوست دارید؟

+ پس فکر می کنی برای چه با تو حرف می زنم؟...

#

هیچ چیز نگران کننده تر از این نیست؛ این عادت بزرگترها که وقتی با بچه ها صحبت می کنند، شیر و شکر به جمله هایشان می مالند، بجای اینکه خیلی راحت و ساده، همانطور که بین خودشان حرف می زنند، بچه ها را خطاب قرار دهند. این عادت واقعا آزاردهنده است. اما شاید ببین خودشان هم راحت و ساده حرف نمی زنند...

#

وقتی آدم کسی را دوست دارد، چیزی برای گفتن به او پیدا می کند؛ تا آخر زمان...

#

برای حرف زدن حتما لازم نیست از کلمات استفاده کنی. از موسیقی خوشت می آید؟ وقتی از بیمارستان مرخص شدم، سازی یاد می گیرم؛ مثل ویولن. تا انتقامم را از درختانی که دائم جابجا می شوند، بگیرم. ویولن ها را از چوب درختان می سازند. اینطور نیست؟ دلم موسیقی می خواهد... دلم می خواهد کمی در این سوی زندگی و کمی هم در آن سو، زندگی کنم. من پایم را لای در ِ نیمه بازی گذاشته ام. بسته شدن ها، جدایی ها، برایم غیر قابل تحمل است...

#

لبخند از فکر قابل اعتمادتر است.

لبخند بسیار موثرتر و بسیار پر معنی تر است...

#

این یک قانون قدیمی دنیاست، قانونی نامکتوب : هرکسی که چیزی بیشتر دارد، در همان لحظه، چیزی هم کمتر دارد.

قوانین قدیم دنیا را می توان از این رو، و همچنین از آن رو خواند : کسی که چیزی کمتر دارد، در همان لحظه، چیزی هم بیشتر دارد...

#

زندگی، به فیلمی از لورل هاردی شباهت دارد. زنجیره ای از دردهاست که تحمل و سپس منتقل می کنیم (دنیا، مرد چاق را زجر می دهد و مرد چاق به نوبه ی خود، مرد لاغر را)... 

در چنین دنیایی، می خواهید من چه کنم؟ هیچ چیز در این دنیا برایم جالب نیست. من از آدم های چاق و کچل و همچنین لاغر و نالان بدم می آید. من چیزهایی را که در دنیا وجود ندارند، چیزهایی را که اندکی فراتر از دنیا شناورند، ترجیح می دهم. من ترجیح می دهم وارد دنیا نشوم. در آستانه ی دنیا باقی بمانم و نگاه کنم. بی نهایت نگاه کنم. عاشقانه نگاه کنم. فقط نگاه کنم...

#

آیا یک لبخند می تواند مسیر زندگی انسان را تغییر دهد؟

آیا یک لبخند که خوب می دانیم هرگز بیش از یک دهم ثانیه دوام نمی یابد، آنقدر پرتوان و پایدار هست که بتوان تمام زندگی را، سالها و سالها را، بر آن استوار کرد؟

پاسخی وجود ندارد. پاسخ به جهنم. سالها و سالها به جهنم!

#

برخی اشخاص و برخی اشیاء نیاز به فاصله ای دارد که آنها را از ما دور نگه دارد و این فاصله، عبور ناکردنی باقی بماند...

#

برای آنکه در یک دهکده، ادای ابله ها را در آوریم، استعداد زیادی لازم است. اینکار را فی البداهه نمی توان انجام داد!

#

هیچ چیز دوام ندارد. هیچ چیز تا ابد باقی نمی ماند و خوشبختی آلبن هم به این دلیل کم دوام تر است که مسری شده. در جایی که فقط یک دیوانه وجود دارد، همه مطمئن اند که دیوانه نیستند. در جایی که دو دیوانه، سه، پنج یا دوازده دیوانه وجود دارد، دیگر هیچکس در امان نیست. دیگر به هیچ وسیله نمی توان دانست که کی، کیست!

#

شما چیزی را می پذیرید. یا بهتر بگوییم، آن چیز شما را می پذیرد. و آن چیز پایان نام دارد. لااقل اینطور خودش را معرفی می کند. هرچه را که پایان، در وجود شما لمس کند، رنگ تیره ای به خود می گیرد. چیزی به اتمام می رسد و این چیز، خود شما هستید.

این نگران کننده است. اگر نتوانید حدس بزنید که در آنچه پایان می پذیرد، چیز دیگری آغاز می شود، احتمالا نگران کننده خواهد بود...

#

خوشبختی واقعی، وعده ی خرید یا بستن یک قرارداد نیست. خوشبختی واقعی اینست : یک چهره ی ناشناس، و اینکه گفته ها چگونه کم کم آن چهره را روشن می کنند، آشنا، صمیمی، شکوهمند، ناب و خالص.

#

حادثه های زندگی ما، از ما جدا می شوند و روی اشیای پیرامون ما قرار می گیرند...

#

شاید بهترین قسمت وجود ما، متعلق به ما نیست. شاید ما فقط محافظ چیزی هستیم که پس از ناپدید شدن ما، برجای می ماند...